سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نور الهی

سوره نور آیه 35

اللَّهُ نُورُ السَّمَوَتِ وَالْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکَوةٍ فِیهَا  مِصْبَاحٌ الْمِصْبَاحُ فِى زُجَاجَةٍ الزُّجَاجَةُ کَأَنَّهَا کَوْکَبٌ دُرِّىٌّ  یُوقَدُ مِن شَجَرَةٍ مُّبَرَکَةٍ زَیْتُونَةٍ لَّا شَرْقِیَّةٍ وَلَا غَرْبِیَّةٍ  یَکَادُ زَیْتُهَا یُضِى ءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ نُّورٌ عَلَى‏ نُورٍ یَهْدِى اللَّهُ لِنُورِهِ مَن یَشَآءُ وَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَلَ لِلنَّاسِوَاللَّهُ بِکُلِّ شَىْ‏ءٍ عَلِیمٌ

ترجمه آیه

   خداوند، نور آسمان‏ها وزمین است. مثل نور او همچون چراغدانى است که در آن چراغى (پرفروغ) باشد. آن چراغ در میان شیشه‏اى و آن شیشه همچون ستاره‏اى تابان و درخشان. اینچراغ از روغن درخت پر برکت زیتون بر افروخته است، که نه شرقى است و نه غربى. (روغنشبه قدرى صاف و شفّاف است) که بدون تماس آتش نزدیک است (شعله‏ور شود و) روشنى دهد. نورى است بر فراز نور دیگر. هر کس را که خداوند بخواهد به نور خویش هدایت مى‏کند، وخداوند براى مردم مثلها مى‏زند و به هر چیزى آگاه است.

تفسیر

«نور» یعنى چیزى که هم خودش روشن است و هم سبب روشنى اشیاى دیگر مى‏شود. در فرهنگاسلام امورى به عنوان«نور» معرفى شده است: قرآن، علم، عقل، ایمان، هدایت،اسلام، پیامبر صلى الله علیه وآله و امامان معصوم‏علیهم السلام.
«مشکاة» یعنىچراغدان. «دُرّى» به معناى پر نور و پر فروغ است. «زِیت» روغن زیتون را گویند کهوسیله‏ى روشنایى بودهاست.
اگر درخت زیتون در وسط باغ باشد، که در تمام روزآفتاب بخورد، روغنش بهتر مى‏شود، ولى اگر در اطراف باغ و مزرعهباشد، یا در وقتصبح آفتاب دارد یا عصر. «زیتونةٍ لاشرقیّةٍ و لا غربیّة»
«اللّه نور السموات والارض» یعنى: خداوند هدایت کننده‏ى آسمان و زمین است. چون هدایت آفرینش، در آیاتدیگر نیزآمده است. «أعطى کل‏شى‏ء خلقه ثمّ هَدى»( طه، 50) وجمله‏ى «نورٌ على نور» به معناى هدایت‏هاى دایمى و پى در پى است و درپایان آیه نیز مى‏فرماید: «یَهدىاللّه لنوره»قرآن در این آیه خداوند را به نور تشبیه نموده است. با مطالعهاجمالى روشن مى‏شود که نور داراى خواص و ویژگى‏هاىزیر است:
1- نور،لطیف‏ترین موجود در جهان ماده و سرچشمه زیبائى‏ها و لطافت‏ها است.
2- نور،بالاترین سرعت را در جهان ماده داراست و با سرعت سیصد هزار کیلومتر در ثانیهمى‏تواند در یک چشم بر همزدن (یعنى کمتر از یک ثانیه) کره زمین را هفت بار دوربزند، به همین دلیل مسافت‏هاى فوق‏العاده عظیم و سرسام‏آورنجومى را فقط باسرعت نور مى‏سنجند و واحد سنجش آنها سال نورى است، یعنى مسافتى که نور در یک سالمى‏پیماید.
3- نور، وسیله تبیین اجسام و مشاهده موجودات است، و بدون آن چیزى رانمى‏توان دید، بنا بر این هم «ظاهر» است و هم«مظهر» (ظاهر کننده غیر).
4- نور آفتاب که مهم‏ترین نور در دنیاى ما است پرورش دهنده گلها و گیاهان بلکه رمزبقاى همه موجودات زنده است.
5- تمام انرژى‏هاى موجود در محیط (به جز انرژىاتمى) همه از نور آفتاب سرچشمه مى‏گیرد، حرکت بادها، ریزشباران و جریان نهرهاو آبشارها و بالاخره حرکت همه موجودات زنده با کمى دقت به نور آفتاب منتهىمى‏شود.سرچشمه گرما و حرارت و آنچه بستر موجودات را گرم نگه مى‏دارد همان نورآفتاب است حتى گرمى آتش که از چوبدرختان و یا ذغال سنگ و یا نفت و مشتقات آنبه دست مى‏آید نیز از گرمى آفتاب است.
6- نور آفتاب نابود کننده انواع میکروب‏هاو موجودات موذى است و اگر تابش این نور پر برکت نبود کره زمین، تبدیلبهبیمارستان بزرگى مى‏شد که همه ساکنانش با مرگ دست به گریبان بودند.
خلاصه هر چهدر این پدیده عجیب عالم یعنى نور مى‏نگریم و دقیق‏تر مى‏شویم آثار گرانبها و برکاتعظیم آن آشکارترمى‏شود. امّا عجیب است که بشر با این همه پیشرفت علمى از شناختحقیقت نور که یک امر مادى است عاجز مانده و آنوقت در پى شناخت ذات و حقیقتخداست و چه بسا این نیز یکى از وجوه تشبیه خدا به نور باشد.
حال اگر بخواهیمبراى ذات پاک خدا تشبیه و تمثیلى از موجودات حسى انتخاب کنیم (گر چه مقام با عظمتاو از هرشبیه و نظیرى برتر است) آیا جز از واژه «نور» مى‏توان استفاده کرد؟همان خدایى که پدید آورنده تمام هستى است،
روشنى‏بخش عالم است، همه موجودات بهبرکت او زنده‏اند، و همه مخلوقات بر سر خوان نعمت او هستند که اگر لحظه‏اىلطفخود را از آنها باز گیرد همگى در ظلمت فنا و نیستى فرو مى‏روند.
جالب اینکه هرموجودى به هر نسبت با او ارتباط دارد به همان اندازه نورانیت کسب مى‏کند:
قرآننور است، چون کلام اوست.
اسلام نور است، چون آئین او است.
پیامبران نورند،چون فرستادگان اویند.
امامان انوار الهى هستند، چون حافظان آئین او بعد ازپیامبرانند.
ایمان نور است، چون رمز پیوند با او است.
علم نور است، چون سببآشنایى با او است.( تفسیر نمونه.)




تاریخ : یکشنبه 91/8/28 | 1:34 عصر | نویسنده : موسی مباشری | نظر

منافع تقوا وتوکل درقرآن

وَمَن یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَل لَّهُ مَخْرَجاً(طلاق-2)

وهرکس که از خدا پروا کند، خداوند براى او راه بیرون شدن و رهایى (از هر گونه مشکل  (را قرار مى‏دهد  .

وَیَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لَا یَحْتَسِبُ وَمَن یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ  حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِکُلِ‏ّشَىْ‏ءٍ  قَدْراً(طلاق-3)

 و او را از جایى که گمان ندارد روزى مى‏دهد و هر کس بر خدا توکل کند، او برایش کافى است. همانا خداوند کار خود را محقق مى‏سازد. همانا خداوند براى هر چیز اندازه‏اى قرار داده است.

توضیحات:
   پیامبر اکرم‏صلى الله علیه وآله فرمودند: «انّى لأعلم آیة لو اخذ بها النّاس لکفتهم» من آیه‏اى را مى‏شناسم که اگر مردم به آن عمل کنند، تمام مشکلاتشان حل مى‏شود و سپس آیه «و من یتق اللّه یجعل له مخرجاً» را تلاوت فرمودند. (تفسیر مجمع البیان)در روایات مى‏خوانیم: هنگامى که آیه 3 نازل شد، جمعى از یاران پیامبر، کار و تجارت را رها کردند و گفتند: خداوند روزى ما را ضمانت کرده است، پس به کار و تلاش نیازى نیست. پیامبرصلى الله علیه وآله آنان را احضار و توبیخ کرد و فرمود: هرکس کار و تلاش را رها کند، دعایش مستجاب نمى‏شود. «انّه من فعل ذلک لا یستجاب له»( تفسیر نور الثقلین )در قرآن، هم مهر الهى با جمله، «من حیث لا یحتسب»( طلاق، 3.) آمده است و هم قهر الهى. «فاتاهم اللّه من حیث لم یحتسبوا»( حشر، 2.) یعنى گاهى مهر و قهر الهى غیر منتظره و به شکلى که گمان نمى‏رود به انسان مى‏رسد.
أثر تقوا فقط در آخرت نیست. امام صادق‏علیه السلام در مورد جمله، «من حیث لا یحتسب» فرمود: این گشایش روزى، براى تقوا پیشه‏گان در دنیاست.( تفسیر نور الثقلین.)

نکات مهم از تفسیر آیات

     حل مشکلات از طریق گناه، رفتن به بیراهه است. تقوا و خدا ترسى موجب خروج انسان از مشکلات و تنگناهاى زندگى است. «و من یتّق اللّه یجعل له مخرجاً» .راه رهایى از تمام بن بست‏ها، (که از جمله آن اختلافات زن و شوهر است، تقواست. «و من یتّق اللّه یجعل له مخرجاً»در مدیریّت بحران‏ها و فتنه‏ها، دو چیز راه نجات استالف) تقوا. «و من یتّق اللّه یجعل له مخرجاً»  ب) تمسک به قرآن. «اذا التبست علیکم الفتن کقطع اللیل المظلم فعلیکم بالقرآن»( کافى، ج‏2، ص‏598.)انسان ها اگر تقوا را مراعات کنند، مشمول لطف ویژه خداوند مى‏شوند. «یرزقه من حیث لایحتسب»کسانى که با گناه زندگى خود را تأمین مى‏کنند، راه دریافت روزى‏هاى پیش بینى نشده را به روى خود مى‏بندند. «و من یتق اللّه... یرزقه من حیث لایحتسب»اراده خدا در چارچوب محاسبات انسان نیست. «یرزقه من حیث لایحتسب»رعایت امور معنوى، در زندگى مادّى اثر گذار است. (امدادهاى غیبى، در زندگى انسان نقش مؤثرى دارند.) «من حیث لایحتسب»انسان متقى، خواست خود را در مسیر خواست و اراده خدا قرار مى‏دهد و چون اراده الهى بن بست ندارد، انسان متقى نیز به بن بست نخواهد رسید. «و من یتق اللّه یجعل له مخرجاً»همیشه رزق زیاد وابسته به کار زیاد نیست. «و من یتق اللّه... یرزقه» (همان گونه که همیشه مقدار و کمّیت آن مهم نیست. امام صادق‏علیه السلام در تفسیر «یرزقه من حیث لایحتسب» فرمود: خداوند در آنچه به او داده برکت مى‏دهد.( تفسیر نور الثقلین.)تقوا و توکل دو اهرم براى خروج از بن بست است. «و من یتق اللّه... و من یتوکل على اللّه...»براى تأمین زندگى امروز، تقوا «و من یتق اللّه... یرزقه» و براى آینده، توکل لازم است. «و من یتوکل على اللّه فهو حسبه»تقوا، مقدّم بر توکل است. «و من یتق اللّه... و من یتوکل على اللّه»بدون لطف خداوند، هیچ عامل دیگرى کارآمد و کافى نیست. «فهو حسبه»در اراده و خواست تمام افراد و حکومت‏ها، احتمال شکست و ناکارآمدى و بن بست وجود دارد. تنها امرى که شکست در آن راه ندارد، خواست و اراده خداوند است. «انّ اللّه بالغ امره»دلیل توکل ما، قدرت بى نهایت الهى است. «و من یتوکل ... انّ اللّه بالغ امره»معناى توکل ما و قدرت خداوند آن نیست که انسان به همه خواسته‏هاى خود مى‏رسد، زیرا تمام امور هستى قانونمند است و حساب و کتاب دارد. «و من یتوکل على اللّه فهو حسبه ان اللّه بالغ امره قد جعل اللّه لکل شى‏ءٍ قدراً» (برگرفته از تفسیر نور)




تاریخ : یکشنبه 91/6/26 | 2:40 عصر | نویسنده : موسی مباشری | نظر

موضوع:  حکومت بی نظیر سلیمان

آیه: قَالَ رَبِّ اغْفِرْ لِی وَهَبْ لِی مُلْکًا لَّا یَنبَغِی لِأَحَدٍ مِّنْ بَعْدِی إِنَّکَ أَنتَ الْوَهَّابُ

ترجمه : گفت: پروردگارا! مرا ببخش و حکومتى به من ارزانى دار که هیچ کس را پس از من سزاوار نباشد. همانا این تویى که بسیار بخشنده‏اى

تفسیر:

1-      آزمایش سخت سلیمان و حکومت گسترده او این آیات همچنان قسمت دیگرى از سرگذشت سلیمان را بازگو مى کند، و نشان مى دهد که انسان به هر پایه اى از قدرت برسد باز از خود چیزى ندارد، و هر چه هست از ناحیه خدا است ، مطلبى که توجه به آن پرده هاى غرور و غفلت را از مقابل چشم انسان کنار مى زند، و او را به موقعیت خویش در عرصه جهان هستى واقف مى سازد. نخستین قسمت این آیات درباره یکى از آزمایشهائى است که خدا درباره سلیمان کرد، آزمایشى که با ((ترک اولى )) همراه بود، و به دنبال آن سلیمان به درگاه خدا روى آورد و از این ((ترک اولى )) توبه کرد. فشرده بودن محتواى این آیات باز به گروهى از خیالپردازان افسانه باف مجالى داده است که داستانهاى بى اساس و موهومى را در اینجا بسازند، و امورى را به این پیامبر بزرگ نسبت دهند که یا مخالف اساس ‍ نبوت است ، و یا منافى مقام عصمت ، و یا اصولا منافات با منطق عقل و خرد دارد که این خود نیز امتحان و آزمایشى است براى همه پژوهندگان قرآن ، در حالى که اگر قناعت به متن گفته قرآن مى شد مجالى براى این افسانه هاى خرافى باقى نمى ماند. در نخستین آیه مورد بحث قرآن مى گوید: ما سلیمان را آزمودیم و بر کرسى او جسدى افکندیم ، سپس به درگاه خداوند انابه کرد، و به سوى او بازگشت (و لقد فتنا سلیمان و القینا على کرسیه جسدا ثم اناب ). ((کرسى )) به معنى ((تخت پایه کوتاه )) است ، و چنین به نظر مى رسد که سلاطین داراى دو نوع تخت بوده اند، تختى براى مواقع عادى بود که پایه هاى کوتاهى داشت ، و تختى براى جلسات رسمى و تشریفاتى که پایه هاى بلند داشت ، اولى را ((کرسى )) و دومى را ((عرش )) مى نامیدند. ((جسد)) به معنى جسم بى روح است ، و به گفته راغب در کتاب مفردات مفهومى محدودتر از مفهوم جسم دارد، زیرا جسد بر غیر انسان اطلاق نمى شود (مگر به طور نادر) ولى جسم اعم است . از این آیه اجمالا استفاده مى شود که موضوع آزمایش سلیمان به وسیله جسد بى روحى بوده است که بر تخت او در برابر چشمانش قرار گرفت ، چیزى که انتظار آنرا نداشت ، و امید به غیر آن بسته بود، ولى قرآن شرح بیشترى در این زمینه نداده است . مفسران و محدثان در این زمینه اخبار و تفسیرهائى نقل کرده اند که از همه موجه تر و روشنتر این است که : سلیمان آرزو داشت فرزندان برومند شجاعى نصیبش شود که در اداره کشور و مخصوصا جهاد با دشمن به او کمک کنند، او داراى همسران متعدد بود با خود گفت : من با آنها همبستر مى شوم - تا فرزندان متعددى نصیبم گردد، و به هدفهاى من کمک کنند ولى چون در اینجا غفلت کرد و انشاء الله ، همان جمله اى که بیانگر اتکاى انسان به خدا در همه حال است ، نگفت در آن زمان هیچ فرزندى از همسرانش تولد نیافت ، جز فرزندى ناقص الخلقه ، همچون جسدى بى روح که آنرا آوردند و بر کرسى او افکندند! سلیمان سخت در فکر فرو رفت ، و ناراحت شد که چرا یک لحظه از خدا غفلت کرده ، و بر نیروى خودش تکیه کرده است ، توبه کرد و به درگاه خدا بازگشت .

2-       تفسیر دیگرى که بعد از این تفسیر قابل توجه به نظر مى رسد این است که : خداوند سلیمان را با بیمارى شدیدى مورد آزمایش قرار داد، آنچنان که همچون جسدى بى روح بر تختش افتاد، و در زبان عرب معمول است که به انسان ضعیف و بسیار بیمار گاهى ((جسد بلا روح )) گفته مى شود. سرانجام او توبه کرد و خداوند او را به حال اول بازگرداند (منظور از ((اناب )) بازگشت به سلامت است ). البته ایرادى که متوجه این تفسیر مى شود این است که طبق این معنى باید ((و القیناه )) بوده باشد، یعنى ما سلیمان را بر تختش به صورت جسدى بى روح افکندیم در حالى که این تعبیر در آیه نیامده است و تقدیر گرفتن نیز بر خلاف ظاهر مى باشد. جمله ((اناب )) نیز در این تفسیر به معنى بازگشت به صحت آمده که این نیز بر خلاف ظاهر است . ولى اگر ((اناب )) را به معنى توبه و بازگشت به خدا بگیریم ضررى به این تفسیر نمى زند بنابراین تنها مورد خلاف ظاهر همان حذف ضمیر ((القیناه )) مى باشد. اما افسانه هاى دروغین زشتى که درباره گمشدن انگشتر سلیمان ، و یا ربوده شدن آن به وسیله یکى از شیاطین ، و نشستن شیطان بر تخت حکومت به جاى او که با آب و تاب در بعضى از کتب آمده ، و ظاهرا ریشه آن به ((تلمود)) یهودیان باز مى گردد و از خرافات اسرائیلى است با هیچ عقل و منطقى سازگار نیست . این افسانه ها قبل از هر چیز دلیل بر انحطاط فکرى گویندگانش مى باشد، و لذا محققان اسلامى هر جا از آن نام برده اند بى پایه بودن آنها را با صراحت بازگو کرده اند، و گفته اند نه مقام نبوت و حکومت الهى به انگشتر وابسته است . و نه هرگز خداوند این مقام را از پیامبرى گرفته ، شیطانى را به صورت پیامبرى درآورده ، تا چه رسد به اینکه چهل روز بر جاى او بنشیند و میان مردم حکومت و قضاوت کند. به هر حال قرآن در آیه بعد مساءله توبه سلیمان را که در آخرین جمله آیه قبل آمده بود به صورت مشروحترى بازگو کرده ، مى فرماید:

3-      گفت (قال رب اغفر لى ) پروردگارا مرا ببخش

 4-        (و هب لى ملکا لا ینبغى لاحد من بعدى انک انت الوهاب ) و ملک و حکومتى به من عطا کن که بعد از من سزاوار هیچکس نباشد که تو بسیار بخشنده اى

5-      در اینجا دو سؤ ال مطرح است

   1 - آیا از این تقاضاى سلیمان استشمام بخل نمى شود؟ در پاسخ این سؤ ال مفسران مطالب بسیارى دارند که قسمت مهمى از آن با ظاهر آیات ناهماهنگ است ، آنچه از همه مناسبتر و منطقى تر به نظر مى رسد این است که : او از خداوند یک نوع حکومت مى خواست که توأ م با معجزات ویژه اى بوده باشد، و حکومت او را از سایر حکومتها مشخص کند زیرا مى دانیم هر پیامبرى معجزه مخصوص به خود داشته موسى (علیه السلام ) معجزه عصا و ید بیضا داشت ، آتش براى ابراهیم سرد و خاموش شد، معجزه صالح ناقه مخصوص او بود، و معجزه پیامبر اسلام قرآن مجید بود، سلیمان نیز حکومتى داشت آمیخته با اعجازهاى الهى ، حکومت بر بادها، و شیاطین ، با ویژگیهاى بسیار دیگر. و این براى پیامبران عیب و نقصى محسوب نمى شود که براى خود تقاضاى معجزه ویژه اى کنند، تا وضع آنها را کاملا مشخص کند، بنابراین هیچ مانعى ندارد که دیگران حکومتهاى وسیعتر و گسترده تر از سلیمان پیدا کنند اما ویژگیهاى آن را نخواهند داشت . شاهد این سخن آیات بعد از این آیه است که در حقیقت اجابت این درخواست سلیمان را منعکس ساخته و سخن از تسخیر باد و شیاطین مى گوید، و مى دانیم این موضوع از ویژگیهاى حکومت سلیمان بود. و از اینجا پاسخ سؤ ال دوم که مى گوید: طبق عقیده ما مسلمانان حکومت مهدى (علیه السلام ) (ارواحنا فداه ) حکومتى است جهانى و مسلما گسترده تر از حکومت سلیمان ، روشن مى شود. زیرا با تمام وسعتى که حکومت حضرت مهدى (علیه السلام ) دارد و با همه امتیازاتى که آنرا از سایر حکومتها مشخص مى کند، از نظر ویژگیها و خصوصیات با حکومت سلیمان متفاوت است ، و این حکومت سلیمان مخصوص خودش بوده . خلاصه اینکه سخن از کم و زیاد و افزون طلبى و انحصارجوئى نیست ، سخن از این است که کمال نبوت در این است که از نظر معجزات ویژگیهائى داشته باشد که آنرا از نبوت انبیاى دیگر مشخص کند، و سلیمان طالب این بود. در بعضى از روایات که از طرق اهلبیت از امام موسى بن جعفر (علیه السلام ) نقل شده پاسخى از سؤ ال بخل داده شده که بسیار جالب است . حدیث چنین است که یکى از دوستانش بنام على بن یقطین از آن امام (علیه السلام ) سؤ ال کرد آیا جایز است پیامبر خدا بخیل باشد؟ امام (علیه السلام ) فرمود: نه . عرض کرد پس چرا سلیمان مى گوید: ((رب اغفر لى وهب لى ملکا لا ینبغى لاحد من بعدى )) و مفهوم و تفسیر این آیه چیست ؟ امام (علیه السلام ) فرمود: حکومت دو گونه است : حکومتى که از طریق ظلم و غلبه و اجبار مردم به دست مى آید، و حکومتى که از سوى خداوند است ، مانند حکومت خاندان ابراهیم و طالوت و ذوالقرنین . سلیمان از خداوند خواست حکومتى به او دهد که هیچ کس نتواند بعد از او بگوید از طریق غلبه و ظلم و اجبار مردم به دست آمده است . لذا خداوند متعال باد را مسخر فرمان او ساخت که به نرمى هر کجا او مایل بود جریان مى یافت ، و صبحگاهان فاصله یک ماه را مى پیمود، و عصرگاهان فاصله یکماه را، و خداوند متعال شیاطین را مسخر او ساخت که براى او ساختمان مى ساختند و غواصى مى کردند، و علم سخن گفتن پرندگان را به او تعلیم داد، و حکومت او را در زمین پا بر جا ساخت ، لذا در همان زمان و زمانهاى بعد مردم دانستند که حکومت او هیچ شباهتى به حکومتى که مردم آنرا برمى گزینند، و یا از طریق قهر و غلبه و ستم حاصل مى شود ندارد. على بن یقطین مى گوید عرض کردم پس تفسیر این سخن که از پیامبر اسلام (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) نقل شده که فرمود رحم الله اخى سلیمان ابن داود ما کان ابخله : خدا رحمت کند برادرم سلیمان بن داود را چه بخیل بود چیست ؟! فرمود: دو معنى دارد: نخست اینکه او بسیار در مورد نوامیس و عرضش ‍ بخیل بود از اینکه کسى سخن نامناسبى درباره آنها بگوید. دیگر این که منظور پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) این بود که اگر آیه قرآن را آنچنان که بعضى از جهال تفسیر کرده اند که او تقاضاى حکومتى بى نظیر و منحصر به خود کرد باید او مرد بخیلى باشد (و این طعنى است بر آنها). آیات بعد همانگونه که گفتیم بیان این مطلب است که خدا تقاضاى سلیمان را پذیرفت و حکومتى با امتیازات ویژه و مواهبى بزرگ در اختیار او گذارد که آنها را مى توان در پنج موضوع خلاصه کرد: 1 - تسخیر بادها به عنوان یک مرکب راهوار، چنانکه مى فرماید: ما باد را مسخر او ساختیم تا مطابق فرمانش به نرمى حرکت کند، و به هر جا او اراده نماید برود (فسخرنا له الریح تجرى بامره رخاء حیث اصاب ). مسلم است یک حکومت وسیع و گسترده باید از وسیله ارتباطى سریعى برخوردار باشد، تا رئیس حکومت بتواند در مواقع لزوم به سرعت از تمام مناطق کشور سرکشى کند، و خداوند این امتیاز را به سلیمان داده بود. اینکه چگونه باد به فرمان او بود؟ و با چه سرعتى حرکت مى کرد؟، سلیمان و یارانش به هنگام حرکت به وسیله باد، بر چه چیز سوار مى شدند؟ و چه عواملى آنها را از سقوط و کم و زیاد شدن فشار هوا و مشکلات دیگر حفظ مى کرد؟ و خلاصه این چه وسیله مرموز و اسرارآمیزى بوده که در آن عصر و زمان در اختیار سلیمان قرار داشت ؟ اینها مسائلى است که جزئیات آن بر ما روشن نیست ، ما همین قدر مى دانیم که این از جمله خوارق عاداتى بود که در اختیار پیامبران قرار مى گرفت ، یک مساءله عادى و معمولى نبود، یک موهبت فوق العاده و یک اعجاز بود، و این امور در برابر قدرت خداوند امر ساده اى است و چه بسیارند مسائلى که ما اصل آن را مى دانیم اما از جزئیاتش خبر نداریم . در اینجا سؤ الى پیش مى آید که تعبیر به رخاء (نرم و ملایم ) که در این آیه وارد شده با تعبیر عاصفه (تندباد) که در آیه 81 سوره انبیاء آمده است هماهنگ نیست ، آنجا که مى فرماید: و لسلیمان الریح عاصفة تجرى بامره الى الارض التى بارکنا فیها: ما تندباد را مسخر سلیمان ساختیم که به فرمان او به سوى سرزمینى که آن را برکت داده بودیم حرکت مى کرد. این سؤ ال را از دو راه مى توان پاسخ گفت : نخست اینکه توصیف به ((عاصفه )) (تندباد) براى بیان سرعت آن است ، و توصیف به رخاء بیان منظم بودن و نرم بودن حرکات آن مى باشد، به طورى که آنها در عین حرکت سریع احساس ناراحتى نمى کردند، درست مانند وسائل تکامل یافته سریع السیر کنونى که بعضا انسان به هنگامى که با آن سفر مى کند این احساس را دارد که گوئى در اطاق خانه اش نشسته است در حالى که با سرعت سرسام آورى در حرکت است . دیگر اینکه بعضى از مفسران این دو آیه را ناظر به دو نوع باد دانسته اند که هر دو را خداوند در اختیار سلیمان قرار داده بود نوعى سریع السیر و نوعى آرام .

   2 - موهبت دیگر خداوند به سلیمان (علیه السلام ) مساءله تسخیر موجودات سرکش و قرار دادن آن در اختیار او براى انجام کارهاى مثبت بود چنانکه در آیه بعد مى گوید و شیاطین را مسخر او ساختیم ، و هر بنا و غواصى از آنها را سر بر فرمان او نهادیم تا گروهى در خشکى هر بنائى مى خواهد براى او بسازند، و گروهى در دریا به غواصى مشغول باشند (و الشیاطین کل بناء و غواص ). و به این ترتیب خداوند نیروى آماده اى براى کارهاى مثبت را در اختیار او گذاشت ، و شیاطین که طبیعتشان تمرد و سرکشى است آنچنان مسخر او شدند که در مسیر سازندگى و استخراج منابع گرانبها قرار گرفتند. نه تنها در این آیه که در آیات متعدد دیگرى از قرآن مجید به این معنى اشاره شده که شیاطین مسخر سلیمان بودند، و براى او فعالیتهاى مثبتى داشتند، منتها در بعضى از آیات مانند آیات مورد بحث و آیه 82 سوره انبیاء تعبیر به ((شیاطین )) شده ، در حالى که در آیه 12 سوره سباء تعبیر به ((جن )) شده است . همانگونه که قبلا نیز گفته ایم ((جن )) موجودى است که از نظر ما پوشیده است ، اما داراى عقل و شعور و قدرت مى باشد، همچنین مؤ من و کافر است ، و هیچ مانعى ندارد که به فرمان خدا در اختیار پیامبرى قرار گیرند و به کارهاى مفیدى مشغول شوند، این احتمال نیز وجود دارد که شیاطین معنى گسترده اى داشته باشد که هم انسانهاى سرکش و هم غیر آنها را شامل شود، و اطلاق شیطان بر این مفهوم وسیع در قرآن مجید آمده است (انعام - 112) و به این ترتیب خداوند نیروئى به سلیمان داد که توانست همه متمردان را تسلیم خود سازد.

 3 - موهبت دیگر خداوند به سلیمان مهار کردن گروهى از نیروهاى مخرب بود، زیرا به هر حال در میان شیاطین افرادى بودند که به عنوان یک نیروى مفید و سازنده قابل استفاده به حساب نمى آمدند، و چاره اى جز این نبود که آنها در بند باشند، تا جامعه از شر مزاحمت آنها در امان بماند، چنانکه قرآن در آیه بعد مى گوید: و گروه دیگرى از شیاطین را در غل و زنجیر تحت سلطه او قرار دادیم (و آخرین مقرنین فى الاصفاد). ((مقرنین )) از ماده ((قرن )) به معنى ((مقارنت )) و نزدیکى است ، و در اینجا اشاره به جمع کردن دست و پا یا گردن در بند و زنجیر است . ((اصفاد)) جمع ((صفد)) (بر وزن نمد) به معنى قید و بند است (مانند دستبندها و پابندهائى که بر زندانیان مى گذارند، بعضى از جمله ((مقرنین فى الاصفاد)) ((غل جامعه )) را استفاده کردند و آن زنجیرى بوده است که دستها را به گردن مى بست که با معنى ((مقرنین )) که مفهوم نزدیکى را دارد متناسب است . این احتمال نیز داده شده که منظور از این جمله این است که آنها هر گروه در یک بند قرار داشتند. منتها این سؤ ال پیش مى آید که اگر منظور از شیاطین ، شیاطین جن باشد که طبعا داراى جسمى لطیفند غل و زنجیر و دستبند تناسبى با آنها ندارد. لذا بعضى گفته اند که این تعبیر کنایه از بازداشت و جلوگیرى آنها از فعالیتهاى تخریبى است ، و اگر منظور شیاطین و سرکشان انس باشد غل و زنجیر و دستبند مفهوم اصلى خود را حفظ خواهد کرد.

4 - چهارمین موهبت خداوند به سلیمان اختیارات فراوانى بود که دست او را در اعطا و منع باز مى گذارد، چنانکه آیه بعد مى گوید: به او گفتیم این عطا و بخشش ماست به هر کس مى خواهى (و صلاح مى بینى ) ببخش و از هر کس مى خواهى (و صلاح مى دانى ) امساک کن و حسابى بر تو نیست (هذا عطائنا فامنن او امسک بغیر حساب ). تعبیر ((بغیر حساب )) یا اشاره به این است که خداوند به خاطر مقام عدالت تو در این زمینه اختیارات وسیعى به تو داده و مورد محاسبه و بازخواست قرار نخواهى گرفت ، و یا به این معنى است که عطاى الهى بر تو آنقدر زیاد است که هر چه ببخشى در آن به حساب نمى آید. بعضى از مفسران نیز این تعبیر را تنها مربوط به شیاطین دربند دانستند که هر کس را مى خواهى (و صلاح مى دانى ) آزاد کن و هر کدام را مصلحت مى دانى در بند نگهدار، اما این معنى بعید به نظر مى رسد زیرا با ظاهر کلمه ((عطائنا)) هماهنگ نیست .

5 - پنجمین و آخرین موهبت خداوند بر سلیمان مقامات معنوى او بود که خدا در سایه شایستگیهایش به او مرحمت کرده بود، چنانکه در آخرین آیه مورد بحث مى فرماید براى او (سلیمان ) نزد ما مقامى بلند و والا و سرانجامى نیک است (و ان له عندنا لزلفى و حسن ماب ). این جمله در حقیقت پاسخى است به آنها که ساحت قدس این پیامبر بزرگ را به انواع نسبتهاى ناروا و خرافى - به پیروى آنچه در تورات کنونى آمده است - آلوده ساخته اند، و به این ترتیب او را از همه این اتهامات مبرا مى شمرد، و مقام او را نزد خداوند گرامى مى دارد، حتى تعبیر به حسن ماب که خبر از عاقبت نیک او مى دهد ممکن است اشاره به نسبت ناروائى باشد که در تورات آمده که سلیمان به خاطر ازدواج با بت پرستان سرانجام به آئین بت پرستى تمایل پیدا کرد! و حتى دست به ساختن بتخانه اى زد!! قرآن با این تعبیر خط بطلان بر تمام این اوهام و خرافات مى کشد.

1 - حقایقى که داستان سلیمان به ما مى آموزد بدون شک هدف قرآن از ذکر تواریخ انبیاء تکمیل برنامه هاى تربیتى از طریق انعکاس عینى واقعیتها در این سرگذشتهاى زنده است . از جمله مسائلى که در لابلاى داستان سلیمان عینیت یافته امور زیر است . الف : داشتن یک حکومت نیرومند با امکانات مادى فراوان و اقتصاد گسترده و تمدن درخشان هرگز منافاتى با مقامات معنوى و ارزشهاى الهى و انسانى ندارد، چنانکه آیات فوق بعد از ذکر تمام مواهب مادى سلیمان در پایان مى گوید: با این همه او در پیشگاه خدا مقامى والا و سرانجامى نیک داشت . در حدیثى از پیغمبر گرامى اسلام (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) آمده است ارأ یتم ما اعطى سلیمان بن داود من ملکه ؟ فان ذلک لم یزده الا تخشعا، ما کان یرفع بصره الى السماء تخشعا لربه !: شنیده اید خداوند چه اندازه از ملک و حکومت به سلیمان داد؟ با این حال اینهمه مواهب جز بر خشوع او نیفزود، به گونه اى که حتى از شدت خشوع و ادب چشم به آسمان نمى انداخت . ب : براى اداره یک کشور آباد هم وسیله ارتباطى سریع لازم است ، و هم به کار گرفتن نیروهاى مختلف ، و هم جلوگیرى از نیروهاى مخرب ، هم توجه به مسائل عمرانى ، هم تولید سرمایه از طریق استخراج منابع مختلف ، و هم دادن اختیارات به مدیران لایق که همه اینها در این داستان به طرز روشنى منعکس شده است . ج : از نیروها باید حداکثر استفاده را کرد و حتى شیاطین را به طور کامل نباید حذف کرد، بلکه آنها را که قابل توجیه و ارشادند در مسیر صحیح به کار گرفت ، و تنها آن بخش که به هیچوجه قابل استفاده نیستند باید در بند باشند.

2 - سلیمان در قرآن و تورات در ترسیمى که قرآن مجید از این پیامبر بزرگ در آیات فوق کرده او را انسانى پاک ، پر ارزش مدبر و عدالت پیشه معرفى مى کند. در حالى که تورات تحریف یافته کنونى او را (العیاذ بالله ) مردى عیاش و هواپرست با نقطه هاى ضعف فراوان معرفى مى کند و عجب اینکه در همین کتاب مناجاتهاى سلیمان و اشعار مذهبى او و امثال و حکمتش ‍ در کنار بقیه ابواب تورات قرار گرفته که نشان مى دهد او مردى حکیم و وارسته بوده است ، و این تناقض عجیبى است که در میان مندرجات تورات کنونى وجود دارد. براى توضیح بیشتر در این زمینه به بحث مشروحى که در جلد 18 تفسیر نمونه ذیل آیات 12 تا 14 سوره سبا (تحت عنوان چهره سلیمان در قرآن و تورات کنونى ) آورده ایم مراجعه فرمائید.




تاریخ : پنج شنبه 89/9/18 | 12:11 صبح | نویسنده : موسی مباشری | نظر

سخن نیگو

سوره : البقرة    آیه : 263

آیه : قَوْلٌ مَّعْرُوفٌ وَمَغْفِرَةٌ خَیْرٌ مِّن صَدَقَةٍ یَتْبَعُهَآ أَذًى وَاللّهُ غَنِیٌّ حَلِیمٌ

ترجمه: سخن خوش [با نیازمندان‏] و گذشت، از صدقه‏اى که آزارى در پى دارد

بهتر است، و خدا بى‏نیاز و بردبار است

تفسیر

     برخورد خوب بهتر از انفاق با منت است این آیه در حقیقت تکمیلى است نسبت به آیه قبل ، در زمینه ترک منت و آزار به هنگام انفاق ، مى فرماید:

1-    (قول معروف و مغفرة خیر من صدقة یتبعها اذى ) ((گفتار پسندیده (در برابر ارباب حاجت ) و عفو و گذشت (از خشونتهاى آنان ) از بخششى که آزارى به دنبال آن باشد بهتر است ))

2-    این را نیز بدانید که(و الله غنى حلیم )  یعنی آنچه در راه خدا انفاق مى کنید در واقع براى نجات خویشتن ذخیره مینمایید، ((و خداوند (از آن ) بى نیاز و (در برابر خشونت و ناسپاسى شما) بردبار است ))

 3-       آیه فوق منطق اسلام را در مورد ارزشهاى اجتماعى اشخاص ، و حیثیت مردم روشن مى سازد و عمل آنهائى را که در حفظ این سرمایه هاى انسانى میکوشند و ارباب حاجت را با گفتار نیکو و احیانا راهنمائیهاى لازم بهرهمند کرده ، و هرگز اسرار آنها را فاش نمی سازند، از بخشش افراد خود خواه و کوته نظرى که در برابر کمک مختصرى هزار گونه زخم زبان به افراد آبرومند میزنند و شخصیت آنها را در هم میشکنند، برتر و بالاتر مى شمرد.

4-    در حقیقت اینگونه اشخاص همانطور که اشاره کردیم بیش از اندازه که نفع میرسانند ضرر میزنند و اگر سرمایها مى دهند سرمایه هائى را نیز بر باد مى دهند.

5-    در این حدیث پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) گوشهاى از آداب انفاق را روشن ساخته مى فرماید: هنگامى که حاجتمندى از شما چیزى بخواهد گفتار او را قطع نکنید تا تمام مقصود خویش را شرح دهد، سپس با وقار و ادب و ملایمت به او پاسخ بگویید، یا چیزى که در قدرت دارید در اختیارش بگذارید و یا به طرز شایستهاى او را باز گردانید

 




تاریخ : دوشنبه 89/9/15 | 12:24 صبح | نویسنده : موسی مباشری | نظر

ربا ورباخواری

سوره : البقرة    آیه : 276

آیه : یَمْحَقُ اللّهُ الْرِّبَا وَیُرْبِی الصَّدَقَاتِ وَاللّهُ لاَ یُحِبُّ کُلَّ کَفَّارٍ أَثِیمٍ

ترجمه : خدا ربا را تباه و صدقات را افزون مى‏کند و او هیچ کفران پیشه گناهکارى را دوست نمى‏دارد

تفسیر
رباخوارى نقطه مقابل انفاق به دنبال بحث درباره انفاق در راه خدا و بذل مال براى حمایت از نیازمندان در این آیات از مساله رباخوارى که درست بر ضد انفاق است ، سخن مى گوید .

1-     رباخوارى موجب افزایش فقر در جامعه و تراکم ثروت در دست عدهاى محدود و محرومیت اکثر افراد اجتماع است .

 2-        انفاق سبب پاکى دل و طهارت نفوس و آرامش جامعه ، و رباخوارى سبب پیدایش بخل و کینه و نفرت و ناپاکى است .

3-     این آیه با شدت تمام ، ممنوعیت حکم ربا را بیان می کند.

4-     این آیه و سایر آیات مربوط به ربا هنگامى نازل شد که رباخوارى با شدت هر چه تمامتر در مکه و مدینه و جزیره عربستان رواج داشت ، و یکى از عوامل مهم زندگى طبقاتى و ناتوانى شدید طبقه زحمتکش و طغیان اشراف بود و لذا مبارزه قرآن با ربا بخش مهمى از مبارزات اجتماعى اسلام را تشکیل مى دهد.

5-     کسانى که ربا مى خورند، بر نمى خیزند مگر مانند کسى که بر اثر تماس شیطان با او دیوانه شده و نمى تواند تعادل خود را حفظ کند، گاه به زمین مى خورد و گاه بر مى خیزد (الذین یاکلون الربوا لا یقومون الا کما یقوم الذى یتخبطه الشیطان من المس ). در این جمله شخص رباخوار، تشبیه به آدم مصروع یا دیوانه بیمار گونه اى شده که به هنگام راه رفتن قادر نیست تعادل خود را حفظ کند و به طور صحیح گام بر دارد.

6-     آیا منظور ترسیم حال آنان در قیامت و به هنگام ورود در صحنه رستاخیز است ؟ در روایتى در تفسیر آیه مى خوانیم که امام صادق (علیه السلام ) فرمود: آکل الربا لا یخرج من الدنیا حتى یتخبطه الشیطان یعنى ، رباخوار از دنیا بیرون نمى رود مگر این که به نوعى از جنون مبتلا خواهد شد

7-     از پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) چنین نقل شده که فرمود: هنگامى که به معراج رفتم دسته اى را دیدم بحدى شکم آنان بزرگ بود که هر چه جدیت مى کردند برخیزند و راه روند، براى آنان ممکن نبود، و پى در پى به زمین مى خوردند از جبرئیل سوال کردم اینها چه افرادى هستند و جرمشان چیست ؟ جواب داد: اینها رباخواران هستند.

8-     در پایان این آیه اشاره به عذاب جاویدان شده بود، با اینکه مى دانیم چنین عذابى مخصوص کفار است ، نه افراد با ایمان گنهکار، گویا این تعبیر اشاره به آن است که رباخواران که اصرار بر ربا دارند، ایمان درستى ندارند، چرا که با این قانون مسلم الهى که مخالفت با آن ، همچون جنگ با خداوند است به مخالفت برخاستند و یا اینکه رباخوارى مستمر و دائم سبب مى شود که آنها بدون ایمان از دنیا بروند و عاقبتشان تیره و تار گردد.

9-     در این آیه مقایسه اى بین ربا و انفاق در راه خدا مى کند، مى فرماید: (یمحق الله الربوا و یربى الصدقات )خداوند ربا را نابود مى کند و صدقات را افزایش مى دهد

10- سپس مى افزاید: (و الله لا یحب کل کفار اثیم ) خداوند هیچ انسان بسیار ناسپاس گنهکار را (که آن همه برکات انفاق را فراموش کرده و به سراغ آتش سوزان رباخوارى میرود) دوست نمى دارد.

11- محق به معنى نقصان و نابودى تدریجى است ، و ربا نمو و رشد تدریجى است از آنجا که رباخوار به وسیله ثروتى که در دست دارد حاصل دسترنج طبقه زحمتکش را جمع مى کند و گاه با این وسیله به هستى و زندگى آنان خاتمه مى دهد و یا لااقل بذر دشمنى و کینه در دل آنان مى پاشد به طورى که تدریجا تشنه خون رباخوار مى گردند و جان و مالش را در معرض خطر قرار مى دهند. قرآن مى گوید: خدا سرمایه هاى ربوى را به نابودى سوق مى دهد این نابودى تدریجى که براى افراد رباخوار هست براى اجتماع رباخوار نیز مى باشد.

12- در مقابل ، کسانى که با عواطف انسانى و دلسوزى در اجتماع گام مى نهند و از سرمایه و اموالى که تحت اختیار دارند انفاق کرده و در رفع نیازمندیهاى مردم مى کوشند، با محبت و عواطف عمومى مواجه مى گردند و سرمایه آنها نه تنها در معرض خطر نیست بلکه با همکارى عمومى ، رشد طبیعى خود را مى نماید این است که قرآن مى گوید و انفاقها را افزایش مى دهد. این حکم در فرد و اجتماع یکى است.

 13-   کفار (از ماده کفور بر وزن فجور) به کسى گویند که بسیار ناسپاس و کفران کننده باشد و اثیم کسى است که گناه زیاد مرتکب مى شود. جمله فوق مى گوید: رباخواران نه تنها با ترک انفاق و قرض الحسنه و صرف مال در راه نیازمندیهاى عمومى شکر نعمتى که خداوند به آنها ارزانى داشته به جا نمى آورند بلکه آن را وسیله هر گونه ظلم و ستم و گناه و فساد قرار مى دهند و طبیعى است که خدا چنین کسانى را دوست نمى دارد.

 




تاریخ : دوشنبه 89/9/15 | 12:8 صبح | نویسنده : موسی مباشری | نظر
<< مطالب جدیدترمطالب قدیمی‌تر >>

ساعت فلش